کارگردان یا فیلمنامه نویس، دو شغل مجزا!
به گزارش کد الکترونیک، اگر به شغل فیلمنامه نویسی یا کارگردانی علاقمند هستید به شما خواندن مطلب زیر را پیشنهاد می کنیم تا با تفاوت کار فیلمنامه نویس و کارگردان و حیطه اختیار آنان بیشتر آشنا شوید.
بین مشاغل کارگردانی و فیلمنامه نویسی وجه اشتراکات و تمایزاتی وجود دارد که گاهی اوقات باعث گمراهی و دخالت هایی نابجا از جانب هر دو موقعیت شغلی در حیطه کاری یکدیگر می شود. وجه اشتراک مثل مدیریت کردن، خلاقیت و پیاده سازی ماجرای داستان با این تفاوت که یک نویسنده این قدرت تخیل را روی کاغذ پیاده سازی و کارگردان آن را به شکل اجرایی آن درآورده و مدیریت می کند. اینکه نویسنده ای صرفا دیالوگ ها و صحنه سازی های داستان را به قلم روی کاغذ می آورد کافی نیست. بلکه کارگردان هنری با استفاده از قدرت تخیل خود باید آن فضای کاغذی را به شکل 3 بعدی آن و با استفاده ازعواملی، چون میزانسن، دکوپاژ، پلان، صحنه، انتخاب بازیگران و مدیریت بازی آن ها، تدوین و سایر ملزومات با جزئیات کامل در قالب فیلم مدیریت کرده و به اجرا درآورد.
تفاوت فیلمنامه نویس و کارگردان
میزانسن، دکوپاژ، گریم و...
نکته اول اینکه میزانسن و دکوپاژ و سایر موارد ذکر شده جز وظایف کارگردان می باشد و نویسنده هیچ ارتباطی با آن ندارد. او فقط می تواند موارد مهم و ضروری را در نوشته خود شرح دهد. نوع حرکت بازیگر و نحوه آن در نوشته دیده نمی شود. نویسنده می تواند بنویسد لنگان لنگان پیش رفت، اما دیده شدن آن به چه شکل کار کارگردان است. همچنین لباس بازیگر و گریم آن. در فیلمنامه شوالیه تاریکی، در فیلمنامه به نوع گریم نقش جوکر اشاره ای نشده است، اما کریستوفر نولان توانست با فیلمنامه ای داستانی تصاویری زیبا با گریم هایی ماندگار خلق کند. هر چند خالی از گفتن نیست که دیالوگ های زیبا و ماندگار آن نیز به بی نظیر شدن این اثر کمک شایانی کرد.
همچنین درماجرا های شرلوک هولمز که شخصیت اصلی کارآگاه می باشد کارگردان می تواند هر نوع لباسی را به بازیگر خود به عنوان نقش شرلوک هولمز بپوشاند مگر اینکه نویسنده با نوع خاصی از پوشاک او داستان سازی و به فرایند شکل گیری داستان کمک کند. مثل کلاه شکارچی معروف که ذکر این نکته مسلما جز موارد مهم فیلم نامه محسوب خواهد شد، اما اگر داستان فقط ماجرای فقیر تهی دستی را بیان کند که قرار است ماجرا هایی در زندگی اش رخ دهد به مشخص اینکه دقیقا چه بپوشد یا از چه رنگ استفاده کند (مگر اینکه سلیقه وی برای کمک پردازش شخصیتی خاص باشد و داستان رنگ و آبی انحصاری پیدا کند) مهم نیست و استفاده آن حشو و بی فایده است.
مکان فیلمبرداری و زوایای دوربین
موقع نوشتن داستان، به هیچ وجه به محل جایگاه دوربین فیلمبرداری اشاره نمی شود. در پلان عبارت داخلی- پارک - روز به نوع نورپردازی اشاره نمی کند. البته که کارگردان باید پلان های داخلی یا خارجی و مکان ها را طبق فیلم نامه پیاده سازی کند. همچنین برای صرفه جویی در وقت و هزینه حتی پلان های غیر مرتبط را که در یک مکان همگی اتفاق افتاده اند مدیریت و اجرا می کند. اما در بعضی فیلم نامه هایی که دقیقا مکان مشخص نشده است کارگردان می تواند محل فیلمبرداری را به سلیقه خود انتخاب کند. برای مثال نویسنده در فیلم نامه عنوان داخلی - کتابخانه عمومی را نوشته است. این مکان می تواند هر کتابخانه ای در شهر و روستا باشد و کارگردان اختیار انتخاب مکان آن را دارد.
او همچنین می تواند مکانی با اسم خاص را که نویسنده در فیلمنامه عنوان کرده است به صورت مصنوعی ایجاد کند. مثل شهر برره در شب های برره ساخته مهران مدیری. اگر نویسنده برای داستان ترسناک خود در شب مکان را جنگل های آمازون عنوان کند. الزامی نیست که گروه کارگردانی برای تهیه فیلم به سوی جنگل های آمازون حرکت کنند! کافیست مکانی شبیه به آن را پیدا کرده، سپس ضبط کنند. هیچ تماشاگری در حین دیدن فیلم نخواهد پرسید آیا این جنگل، جنگل آمازون است؟
کلوزاپ، لانگ شات، زوایای دوربین وغیره از جمله اختیارات کارگردان می باشد که با آن شرایط صحنه را مشخص می کند. هرچند برای نویسندگان فیلمنامه استفاده از زوایای دوربین بجز موارد مورد نیاز و ضروری بلامانع است و جز تکنیک های خاص فیلمنامه نویسی است. اما استفاده زیاد و نا بجای آن از اعتبار فیلمنامه خواهد کاست و به فرایند داستان لطمه خواهد زد.
سید فیلد نیز در کتاب خود چگونه فیلمنامه بنویسیم نمونه شاخص اف. اسکات فیتز جرالد را که با استعداد ترین رمان نویس آمریکایی قرن بیستم می باشد مثال زده است. این گونه بیان می کند که فیتز جرالد خیلی تلاش کرد تا زوایای دوربین و فن آوری پیچیده سینما را یاد بگیرد و گذاشت این شرحات فنی جلوی کار فیلم نامه نویسی اش را بگیرد. اما حتی یک فیلم نامه از فیلم نامه هایی که او در این دوران نوشت، بدون بازنویسی گسترده به صورت فیلم در نیامد! تنها فیلم نامه نا تمام او، به نام خیانت که بخش سوم آن نیمه تمام ماند، همچنان در صندوقخانه استودیو خاک می خورد. بیشتر کسانی که قصد نوشتن فیلم نامه دارند با همین مشکل روبرو هستند. نویسنده نباید به کارگردان بگوید از کدام قسمت و به چه نحو فیلمبرداری کند کارگردانی که چنین فیلمنامه ای بدستش برسد بی شک آن را نخواهد خواند.
داستان و محتوای فیلمنامه
خلاف آن نیز وجود دارد بدان معنا که کارگردان حق ندارد در فرایند کلی داستان و محتوای فیلمنامه تغییر ایجاد کند او فقط می تواند در موارد جزئی مثل لحن دیالوگ ها، بیان به شکل دیگر، اضافه یا کم کردن کلمات و جملات فقط در موارد خاص همچون طنز به سلیقه خود عمل کند. متاسفانه کارگردانان امروزه آنقدر در فیلمنامه ها دخل و تصرف می کنند تا جایی که متن به فیلمنامه دیگری تبدیل می شود. در آخر نیز این نویسنده است که مورد سرزنش و زیر فشار گفتار های ناهنجار سینماگران و مردم قرار می گیرد. در سریال کره ای این اولین زندگی من است با بازی لی مین کی این موضوع را به وضوح به مخاطب خود نشان داده اند واین را یکی از مسائل بزرگ نویسندگان تازه کار فیلمنامه عنوان کرده اند؛ تا آنجا که امید علاقه و انگیزه این قشر تازه کار و نوپا به طور کلی از بین رفته و دنیای نویسندگی برای سینما را کنار می گذارند.
بنابراین نه تنها در حیطه سینما بلکه بهتر است در تمامی مشاغل حیطه کاری خود را حفظ کرده و به آن آگاهی داشته باشیم. فقط در این صورت است که می توان کاری کامل، بی عیب و نقص یا بهتر بگوییم کم نقص ارائه دهیم؛ و در آخر به گفته سیدرضا اورنگ باید گفت: در سینمای ایران اگر جایگاه هر کس مشخص شود، مطمئنا اثر تولید شده شکل بهتر و حرفه ای تری پیدا خواهد کرد.
نویسنده: مینا زارعی
منبع: setare.com