بهترین فیلم های غیر انگلیسی زبان سال جاری
به گزارش کد الکترونیک، روزنامه هفت صبح - صوفیا نصراللهی: فیلم انگل از سینمای کره جنوبی سال جاری برنده نخل طلای کن شد. فیلم هایی از سینمای اروپا و آمریکای لاتین داشتیم که امتیاز های خوبی از منتقدان گرفتند. با بهترین فیلم های غیرانگلیسی زبان سال جاری آشنا شوید. آثاری که از جایی به جز هالیوود توانسته اند مخاطب جهانی پیدا نمایند و البته دل منتقدان را به دست بیاورند.
برای دیدن بریتانیای کبیر با تور انگلیس همراه باشید.
اکران پاییزی شروع شده و وارد ماه های پایانی سال 2019 شده ایم. بیشتر جشنواره های بینالمللی سینمایی سال جاری مثل کن، برلین، ساندنس و ونیز را پشت سر گذاشتهایم. تا امروز منتقدان و تماشاگران جدی سینما یادداشتهایشان را از فیلم های مهم برداشته اند. فیلم هایی که می توانند مهم ترین فیلم های سال قلمداد شوند و از کشور های مختلف در سرتاسر جهان آمده اند.
در سال های اخیر می بینیم که نه فقط سینمای اروپا که سینمای آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا هم حرف های زیادی برای گفتن دارند. آن ها فیلم های زیبایی فراوری می نمایند که ارزش تقدیر شدن را دارند. این فیلم ها هر چند در آمریکای شمالی اکران می شوند و در نتیجه همه شان شانس حضور در اسکار را هم دارند، اما فراتر از آن، صدا ها و رنگ هایی از سینمای بقیه کشور های جهان است که شاید در حد و اندازه فیلم های هالیوودی پر سروصدا نباشند، اما به لحاظ هنری از آن ها چیزی کم ندارند. این 10 نمونه ای که در این مطلب می آید، فقط تعدادی از فیلم های مطرح خارجی زبان سال جاری است که دیدنشان را می گردد توصیه کرد.
قوش شب (Bacurau)
کارگردان:
کلبر مندونسا فیلیو، جولیانو دورنلسمحصول:
برزیلامتیاز متاکریتیک:
74 از 100وسترن، ضد آرمان شهر، علمی - تخیلی، رئالیسم فوق العاده، درام اجتماعی؛ فیلم جدید مندونسا فیلیو و جولیانو دورنلس، برنده جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن شد و می گردد آن را ترکیبی از همه ژانر هایی دانست که بالاتر نوشتیم، اما گمان نکنید اگر از همه عناصر این ژانر ها بهره می برد، فیلم پرمدعا یا تقلیدی خودبزرگبینانه است.
قوش شب داستان شهری در شمال برزیل را روایت می نماید. جایی که بعد از مرگ رئیس خانواده در سن 94 سالگی، شهر به سادگی از روی نقشه محو می گردد. مسائل یکی پس از دیگری به وقوع می پیوندند. مسائلی از قبیل کمبود آب، انرژی، غذا و دارو. اما این ها تازه شروع بحرانی است که باعث می گردد جمعیت شهر قوش شب با احمقانه ترین و مضحک ترین مسائل رودررو شوند.
روایت دچار خشونت مضاعفی می گردد وقتی شهردار فاسد، که برای انتخاب شدن دوباره اش کوشش می نماید، شهر را به آمریکایی هایی که به باکورو آمده اند، می فروشد. آمریکایی هایی که برای شکار ساکنان شهر به انجا آمده اند. در میان آن ها یک بازیگر بزرگ سینمای آلمان هم حضور دارد. همه چیز برای ساکنان شهر از دست رفته به نظر می رسد تا اینکه یک سری داروی توهم زا به آن ها یاری می نماید تا دوباره مطلع شوند و با هم متحد شوند تا بتوانند رودرروی مسائل بایستند.
این فیلم هیچ قهرمان مشخصی ندارد. اما چندین کاراکتر در آن حضور دارند که همه شان را میتوان به عنوان قهرمانان فیلم در نظر گرفت و حتی همین هم ایده کارگردان را مبنی بر اتحاد و همکاری تقویت می نماید.
فیلم تمثیلی از جامعه امروز برزیل است که با مسائل توسعه نیافتگی، فساد و کمبود مطلعی سیاسی دست به گریبان است. یکی از مهم ترین شایستگی های فیلم این است که به روشی خلاقانه به نقد اجتماعی می پردازد و ماهرانه از ژانر های مختلف و زیباییشناسی استفاده می نماید.
روز سفید سفید (A White, White Day)
کارگردان:
هاینور پالماسونمحصول:
ایسلندامتیاز متاکریتیک:
-هاینور پالماسون، کارگردان ایسلندی در دومین فیلمش داستان مردی به نام اینگیموندار را روایت می نماید که سابقاً افسر پلیس بوده و در یک شهر دور افتاده و کوچک ایسلند زندگی می نماید. همسر او دو سال پیش تر در یک تصادف اتومبیل از جهان رفته و او را در وضعیت اندوه و سوگواری مطلق باقی گذاشته است. او کوشش می نماید که همه وقت و عشقش را به نوه اش اختصاص دهد و تفریحات دیگری هم مثل بازسازی خانه اش دارد. اما هیچکدام از این ها کافی نیست تا او به غم فقدانی که دارد، فائق بیاید. به محض اینکه او به مردی در شهر مظنون می گردد و گمان می نماید که او با زنش رابطه داشته، به دنبال حقیقت می رود.
فیلم به ویژه از لحاظ بصری اثر باارزشی است و نشان می دهد که نما ها و مناظر تا چه حد اهمیت دارند تا روی آن تأسف موجود در فیلم روز سفید سفید تأکید نمایند؛ و آن سکانس های زیبای اولیه که خانه را در گذر فصل های مختلف نشان می دهد، ثابت می نماید که کارگردان روشی زیبا برای ساختاریافته کردن لحن فیلم پیدا نموده است. در طول فیلم نما های عمومی که رنگ غالبشان سفید است، ذهن اینگیموندار را تصویر می نماید که چطور تحت تأثیر وقایع قرار می گیرد.
ابزار دیگری که فیلم از آن به شیوه جالب توجه استفاده می نماید، تدوین است. از میان نما های نزدیکی که ظاهراً در وسط یک دیالوگ به خصوص بی ربط هستند، در حقیقت تخیل مرد به نمایش گذاشته می گردد. بخش اول فیلم ریتم کُندی دارد و در اصل می خواهد ما را در موقعیت داستانی و زندگی و احساسات قهرمان فیلم قرار دهد.
فکر میکنی من چه کسی هستم (Who You Think I Am)
کارگردان:
صفی نبومحصول
: فرانسهامتیاز متاکریتیک
: -فیلمی با بازی ژولیت بینوش در نقش یک زن میانسال که بعد از اینکه متوجه می گردد شوهرش به او خیانت می نموده، تصمیم می گیرد یک اکانت جعلی در فیسبوک بسازد. فکر می کنی من چه کسی هستم ششمین فیلم بلند صفی نبو، فیلمساز فرانسوی است. این فیلم اقتباسی از رمانی نوشته کامیل لورنس است که سال 2016 منتشر شد.
کلر، قهرمان فیلم، معلم 50 سال های است که با همسرش لودو زندگی نه چندان شادی دارد. بعد از اینکه به شوهرش شک می نماید، در فیسبوک شروع می نماید به وانمود کردن به اینکه زنی است 25 ساله به نام کلارا. اما چیزی که با معصومیت تمام شروع شده، یاریم از کنترل خارج می گردد.
نکته جالب فیلم شیو ه ای است که در نشان دادن شخصیت ها به خرج می دهد. این فیلمی زیبا درباره هویت های مدرنی است که توسط ارتباطات کامپیوتری مدیریت می گردد. شاید این سوژه را در فیلم ها و سریال های دیگری دیده باشید، اما نبو نگاهی عمیق و روانشناسانه به این ماجرا دارد.
انگل (Parasite)
کارگردان:
بونگ جون هومحصول:
کره جنوبیامتیاز متاکریتیک:
92 از 100انگل احتمالاً تحسین شده ترین فیلم سال تا به اینجاست. فیلم، نخل طلای کارگردانی کن دارد که در مجامع بین المللی بسیار شناخته شده است. بونگ جون هو پیش تر در سال 2017 در فستیوال فرانسوی کن نظر ها را به سمت خودش جلب نموده بود. آن سال فیلم او کجا، فراوری شبکه نتفلیکس برای شرکت در جشنواره انتخاب شده بود و حالا در سال 2019 این بار با فیلمی مبهوت نماینده برگشته درباره یک خانواده بیکار در کره جنوبی که در کوشش هستند تا همه اعضای خانواده شان در دل یک خانواده ثروتمند نفوذ نموده و برای آن ها کار نمایند.
خانواده کیم در یک آپارتمان خیلی کوچک در محل های فقیرنشین در سئول زندگی مینمایند. زندگیشان سرشار از محنت و مشقت های ناشی از بیکاری است. آن ها کوشششان را مینمایند که حتی اگر شده از راه غیرقانونی بتوانند به اینترنت، قدرت، انرژیچ و حتی خورد و خوراک دست پیدا نمایند.
وقتی کی وو پسر خانواده به عنوان معلم زبان انگلیسی دختر خانواده ثروتمند پارک استخدام می گردد، خانواده کیم آن را به چشم فرصتی می بینند که بتوانند برای همه اعضای خانواده کار جور نمایند. اول خواهر کی وو به عنوان معلم هنر پسر خانواده پارک وارد خانواده می گردد. پدر خانواده راننده شان میگردد و در نهایت مادر خانواده کیم را هم به عنوان خانه دار قبول مینمایند در حالی که از نسبت خانوادگی هیچکدام از آن ها با یکدیگر خبر ندارند.
سبک فیلمنامه بازگشت بونگ جون هو به فیلم های بزرگی است که برایش شهرت به ارمغان آورد. به خصوص فیلم خاطرات جنایت (محصول 2003) و او را از فیلم هایی با بودجه های کلان و بازیگران بین المللی که در فیلم هایی مثل او کجا از آن ها استفاده نموده بود، دور نموده است.
اما در این شرایط جدید به نظر می رسد که بونگ جون هو پیروز شد اتمسفر درگیرنماینده تری بسازد و کاری کند که تماشاگران نه فقط با تنش و تعلیق یک درام خوش ساخت احساس نزدیکی بیشتری نمایند که در نابرابری های اجتماعی هم عمیق شوند.
مونوس (Monos)
کارگردان:
الخاندرو لاندسمحصول:
کلمبیاامتیاز متاکریتیک
: 75 از 100فیلمی که کارگردان آرژانتینی الخاندرو لاندس آن را ساخته است و داستانش در منطقه ای کوهستانی و دوردست در مرز های کلمبیا اتفاق می افتد. هشت کودک در آن منطقه با تفنگ نگهبانی می دهند. آن ها یک آمریکایی را به گروگان گرفته اند. کاراکتر اسرارآمیزی بهنام پیغام آور هم بینشان است که مأموریت ها و وظایف هر کدام از آن ها را به آن ها گزارش میدهد.
آن ها تمام مدت کوشش می نمایند تا بیشترین حد ممکن دستورات را به مؤثرترین شیوه ممکن انجام بدهند و برایشان اهمیتی ندارد که هزینه اش چه باشد.
چیز های کمی درباره متن این موقعیت به تماشاگر شرح داده می گردد. ما فقط می دانیم که آن ها خودشان را سازمانم صدا میزنند و خیلی زود در محیط وحشیانه شان غرق می شویم. هر کدام از شخصیت ها ویژگی مخصوص به خودش را دارد، اما به نظر میرسد که یک نکته در همه شان مشترک است؛ همگیشان تشنه قدرت هستند. واقعیتی که باعث شد خیلی از منتقدان موقع دیدن این فیلم یاد سالار مگسها بیفتند. فیلم مونوس هنرمندانه منازعه بر سر قدرت و ایدئولوژی را در گروه به تصویر می کشد.
فیلم از اسطوره های کلمبیا و آمریکای لاتین زیاد استفاده نموده است و با تشریفات و آیین ها و استعاره ها جوری کار نموده که آن ها را می گردد به فرهنگ امروز آمریکای لاتین هم نسبت داد.
من در خانه بودم اما... (I Was at Home, But…)
کارگردان
: آنجلا شانلکمحصول:
آلمانامتیاز متاکریتیک
: 69 از 100آنجلا شانلک یکی از تحسین شده ترین کارگردانان آلمانی است که به مدرسه برلین شهرت دارند. او با فیلم بلند سینمایی مارسی (محصول 2004) به شهرت رسید. فیلم من در خانه بودم اما... از آن دسته آثاری است که سخت است آن را در یک ژانر سینمایی قرار دهیم. اسم فیلم ارجاعی به اولین فیلم یاسوجیرو اوزو دارد: من به جهان آمدم اما... (محصول 1932)، اما به رغم این ارجاع، فیلم کارگردان آلمانی کاملاً متمایز از فیلم اوزوست. هر چند از موضوع درام خانوادگی که مبحث اصلی فیلم های اوزو بود الهام گرفته است.
داستان با بازگشت فیلیپ شروع می گردد. پسر 13 ساله آسترید که برای یک هفته در جنگل گم شده بود. او احتمالاً تحت تأثیر فوت پدرش که اخیراً رخ داده، در خودش فرو رفته است. از اینجا به بعد فیلم کلاژی از لحظات مختلف زندگی این خانواده و آدم های نزدیک به آن هاست. سعی میکند زندگی روزمره آن ها را به تصویر بکشد و تغییراتی را نشان بدهد که ناپدید شدن و پیدا شدن ناگهانی فیلیپ در زندگیشان پدید آورده بود. فیلم اصولاً با برداشت های طولانی و ایستا و در سکوت پیش می رود و به این ترتیب اتمسفری سنگین و عجیب می سازد.
درد و شکوه (Pain and Glory)
کارگردان:
پدرو آلمادووارمحصول
: اسپانیاامتیاز متاکریتیک:
82 از 100فیلمسازی که سابق بر این بسیار قابل ستایش و احترام بوده، حالا در بحران خلاقیت به سر می برد و مسائل جسمانی هم دارد. او وقتی دچار بحران های اگزیستانسیالیستی می گردد، شروع به دیدن روح هایی از گذشته زندگی اش می نماید. این اتوبیوگرافیک ترین فیلم پدرو آلمادووار تا به امروز است. او در رنج و شکوه هم پیچیدگی های فیلمسازی را به تصویر کشیده و هم تروما ها و زخم های دوران کودکی را. همکار های همیشگی او یعنی آلبرتو ایگلسیاس، موزیسین و خوزه لوییس آلکین، مدیر فیلمبرداری و آنتونیو باندراس و پنه لوپه کروز، بازیگران این بار با کمال بیشتری در فیلم او ظاهر شده اند.
باندراس نقش اصلی را بازی می نماید که یادآور خود آلمادووار است و هم مسیری که طی می نماید و هم لباس و مدل مو و رفتارهایش شبیه به کارگردان فیلم پوستی که در آن زندگی می کنیم (محصول 2011) است.
رنج و شکوهم هیچکدام از آن نشانه های سینمای آلمادووار مثل بازی های فاصله گذارانه و تمایل به زیبایی شناسی فیلم های پیش پاافتاده و پالت رنگ های خیره نماینده را در خودش ندارد. برعکس به نظر می رسد که این فیلم فازی جدید در کارنامه فیلمساز اسپانیایی باشد.
منبع: برترین ها