کتاب جاعل هنر باربارا شاپیرو؛ رمانی هیجان انگیز درباره تماشا و نتماشا
به گزارش کد الکترونیک، سال 1990، دو مرد با لباس پلیس به موزه ایزابلا استوارت گاردنر در بوستون نفوذ کردند و نقاشی امپرسیونیستی معروف ادگار دگا یعنی پس از استحمام را دزدیدند. این دزدی پس زمینه رمان تازه باربارا شاپیرو، یعنی جاعل هنر است؛ بخشی رازآلود، بخشی عاشقانه، بخشی داستان تاریخی، اما همه جوانبش برای خوانندگان مجذوب کننده و سرگرم کننده است.
قهرمان شاپیرو در سال 2010، کلر راث، نقاشی سخت کوش و با استعداد در بازتولید نقاشی های امپرسیونیستی است. کلر برای وب سایت (Reproductions.com) به عنوان یک نقاش ثابت کار می نماید و کپی های سطح بالایی از آثار معروف را برای مجموعه داران خلق می نماید. کلر که به علت اتفاقی در گذشته به وسیله جامعه هنری بوستون طرد شده است، وقتی صاحب گالری مشهور آیدن مارکل از او می خواهد که آثار او را ببیند، هیجان زده می گردد. آیدن، با این حال، با اثر معروف دگا، پس از استحمام، که دهه ها پیش از موزه گاردنر به سرقت رفته بود، در استودیوی خود ظاهر می گردد. آیدن، کلر را متقاعد می نماید که اثر پس از استحمام را جعل کند تا او بتواند آن را بفروشد و در مقابل فرصتی برای نشان دادن آثار هنری خود در گالری هنری مارکل به دست آورد. این پیشنهاد در ابتدا فریبنده به نظر می رسد، اما زمانی که رابطه این دو عاشقانه در هم تنیده می شوند، طرح تجاری آن ها پیچیده می گردد.
پلات داستان در سه زاویه دید متناوب ارائه می گردد، از زمان کنونی کلر، زمانی که او در حال جعل نقاشی دگا است و در جهانی خطرناک جعل هنری حرکت می نماید، آغاز می گردد. زاویه دید دوم، گذشته نه چندان دور کلر است که تاریخچه او را با دوست پسر سابقش (بعلاوه هنرمند) و شرایطی که کلر را از جهانی هنر تبعید کرد، آشکار می نماید. زاویه دید سوم به وسیله نامه های مربوط به اثر پس از استحمام بین خود دگا و معشوقش، ایزابلا استوارت، منتقل می گردد.
هر سه زاویه دید اپیزودهای قوی ای را ارائه می دهند، اما صدای امروزی کلر مجذوب نماینده ترین داستان را ارائه می دهد و شامل پیروز ترین سبک نوشتن نویسنده است. در مقابل، نامه های ایزابلا به دگا وقفه های ناخوشایندی است برای آنچه که در غیر این صورت یک طرح جالب تلقی می شد. آن ها به عنوان قسمتی اجباری و غیر معتبر شناخته می شوند. با این حال، باید اذعان کرد که ایجاد صدایی معتبر برای دگا، هنرمند نمادینی که او هست، یک مأموریت تقریباً غیرممکن است.
بعضی از منتقدان شاپیرو را به علت ناسازگاری های او در خصوص سیاست های جهانی هنر، مانند سرپرستی هنری، احراز اصالت و دقت تاریخی مورد سرزنش قرار می دهند.
شاپیرو با اطمینان می نویسد، حتی اگر به عبارت یا جزئیات عجیب برخورد کند. از قلم نیاندازید که ژان لوئیس ارنست میسونیه، که نقاشی او برای دگا در نظر گرفته شده است، یکی از مشهورترین هنرمندان زمان خود بود. مکسول کارتر، معاون کریستیز می نویسد که برنارد برنسون، که متصدی داستانی شاپیرو به عنوان آخرین کلمه از او استفاده می نماید، قابل خطا نیست، بعضی از اصالت سنجی های او برای جوزف دووین بعداً نادرست بود… و متخصص هنر امپرسیونیست، در آنالیز اخیر خود از این رمان برای نیویورک تایمز این مسأله را تأیید کرد.
اگرچه شاید در تمام جزئیات دقیقاً صحیح نباشد، اما واضح است که کتاب به خوبی به مفاهیم اخلاقی جعل پرداخته است.
آرت تیلور از واشنگتن پست در این رابطه می نویسد: اگرچه این رمان به عنوان یک اثر مهیج معرفی می گردد، اما در بخش های عمیق تر خود به برترین وجه پیروز می گردد خواننده را به فکر وادار کند… شاپیرو با پیروزیت در ابعاد اخلاقی و عاطفی جعل کاوش می نماید.
جاعل هنر را نباید با یک متن تاریخ هنر یا یک اثر غیرداستانی اشتباه گرفت. این بیشتر یک مراقبه متفکرانه در خصوص خاستگاه هنر و آنچه ما یک شاهکار می دانیم است. این به پرسش اهمیت نویسندگی در ارزش یک نقاشی می پردازد، و شاپیرو بعلاوه مفروضات دیرینه ما را در خصوص آنچه که جعل است، زیر سؤال می برد. جاعل هنر مطمئناً دفعه بعد که از کنار یک اثر معروف در یک موزه هنری رد می شوید، دو بار فکر می کنید (آیا این واقعاً یک پیکاسو است؟). همان طور که قهرمان داستان شاپیرو اشاره می نماید، برترین جعلی ها آنهایی هستند که به دیوار موزه آویزان شده اند. فقط آثار جعلی بد لو می روند.
درباره نویسنده
بی.ا. شاپیرو برنده جایزه و نویسنده 9 اثر پرفروش در لیست نیویورک تایمز است، از جمله متروپلیس، شاگرد مجموعه دار، دیوارنگاره و جاعل هنر، که برنده جایزه کتاب نیوانگلند برای برترین داستان، در میان افتخارات دیگر شده است. کتاب های او به وسیله منتقدین در سراسر ایالات متحده انتخاب شده اند و به بیش از ده ها زبان ترجمه شده اند. او دکترای جامعه شناسی دارد و پروژه های تحقیقاتی را برای یک مرکز سوءمصرف مواد محلی راهنمایی نموده است، به عنوان تحلیلگر سیستم/آمارگر، ریاست دفتر بوستون یک شرکت توسعه نرم افزار، و به عنوان استاد یاریی در تدریس جامعه شناسی در دانشگاه تافتس و نویسندگی خلاق کار نموده است. در دانشگاه نورث ایسترن او رمان نوشتن را تدریس می نماید. در حقیقت باربارا زمان خود را بین بوستون و ناپل، فلوریدا تقسیم می نماید.
مصاحبه با باربارا شاپیرو نویسنده رمان جاعل هنر
تیم مجله ادبی بوستون اخیراً این فرصت را پیدا نموده است که با نویسنده مشهور باربارا شاپیرو در جشنواره کتاب بوستون درباره رمان او، جاعل هنر، گفتگویی داشته باشد.
زمانی که شاپیرو تصمیم گرفت کتابی درباره سرقت هنری موزه ایزابلا استوارت گاردنر بنویسد، اعتراف کرد که یک مشکل وجود دارد. او چیز زیادی در خصوص جعل آثار هنری نمی دانست. بنابراین، او کاری را انجام داد که فکر می کرد قهرمان داستانش کلر انجام خواهد داد: او آن را در گوگل جستجو کرد و هنگامی که او آغاز به حرکت کرد، غیرقابل توقف بود. اما ترکیبی از تحقیقات دقیق و تجربیات شخصی شاپیرو صحنه هنری بوستون و بعلاوه تاریخ ایزابلا استوارت گاردنر استثنایی را زنده می نماید. پس جای تعجب نیست که نکته برجسته کتاب یادداشت در خصوص تحقیق شاپیرو است که در آن او به شیوه ای آرام اما واقعی شرح می دهد که حقیقت چیست و چه چیزی تخیلی است و برای خواننده شرح می دهد که چگونه چنین قطعه رنگارنگی را نقاشی نموده است.
فرانسیس مک گاورن: به زبان خودتان به ما بگویید، کتاب درباره چیست؟
باربارا شاپیرو: این کتاب در پس زمینه سرقت موزه ایزابلا استوارت گاردنر، که بزرگ ترین سرقت هنری حل شده یا حل نشده در تاریخ است، روایت می گردد. اما درباره زنی معاصر است که هنرمندی سخت کوش است و به علت رسوایی که قبلاً اتفاق افتاده بود، در جهانی هنر به یک فرد طرد شده تبدیل شده است و بزرگ ترین گالری دار بوستون به او مراجعه می نماید و او به او پیشنهاد معامله با شیطان را می دهد که اگر نقاشی جعلی را برای او بکشد، فرصت نمایش تک نفره آثارش را به او خواهد داد. وقتی او نقاشی را نزد او می آورد تا جعل کند، معلوم می گردد که شاهکار دگا است که در دزدی ایزابلا استوارت گاردنر به سرقت رفته است. در واقع این چیزی است که در ابتدای کتاب اتفاق می افتد.
فرانسیس مک گاورن: شما به عبارت حل شده یا حل نشده اشاره کردید - من به عنوان یک بومی بوستون، این دزدی را حل نشده می دانم…
باربارا شاپیرو: در واقع حل نشده است. این دزدها در سال 1990 به آنجا رفتند، و آن ها بسیار سرگردان بودند و این اتفاق غیرقابل باور است، آن ها وارد شدند، دو نگهبان را بستند، آن ها را در زیرزمین رها کردند و سپس 81 دقیقه را صرف گشت و گذار کردند. سپس این نقاشی ها را از قاب بیرون می کشد، کاری که هیچ حرفه ای انجام نمی دهد، زیرا ارزش نقاشی ها را کاهش می دهد. بنابراین آن ها را از قاب هایشان بیرون آوردند، زیر بغلشان گذاشتند، به سمت هاچ بک داتسونشان که آنجا نشسته بود، رفتند، نقاشی ها را گذاشتند و با نقاشی های 500 میلیون دلاری از آنجا دور شدند، و هیچ کدام تا کنون ظاهر شده است. اف بی آی هزاران و هزاران سرنخ را دنبال نموده است، آن ها احتمالاً ده ها هزار مصاحبه انجام داده اند. مطلقاً هیچ چیزی. با عقل جور در نمی آید. این فقط یک جنایت مجذوب نماینده است.
فرانسیس مک گاورن: از گفتن این حرف متنفرم، اما به نظر جنایتی است که فقط در بوستون می تواند اتفاق بیفتد. وقتی صحبت از بوستون شد، شما از مکان در کار خود و تأثیر یک هنرمند در آن مکان قدردانی می کنید. می توانید به ما بگویید چه ارتباطی بین یک هنرمند و یک مکان وجود دارد؟
باربارا شاپیرو: خوب، من فکر می کنم ارتباطات زیادی وجود دارد - فکر می کنم ارتباطات فیزیکی با یک مکان و تاریخچه آن وجود دارد، که بوستون به وفور از آن برخوردار است. اما من بعلاوه فکر می کنم که به جامعه هنری مربوط می گردد، و مردم با چه کسانی معاشرت می نمایند، چه کسی بر چه کسی تأثیر می گذارد، و چه چیزی در جریان است. و اگرچه بوستون یک جهانی هنری کوچک تر از نیویورک است، اما یک خود بسیار متمایز دارد. اگر به سمت جنوب شهر، در خیابان هریسون، به آدینه بازار بروید، زمانی که همه گالری ها باز هستند و همه حضور دارند و همه هنرمندان آنجا هستند و همه به یکدیگر یاری می نمایند و روی یکدیگر تأثیر می گذارند، واقعاً بسیار هیجان انگیز است.
فرانسیس مک گاورن: کلر چیزی به این مضمون گفته بود که او ترجیح می دهد بمیرد تا در موزه هنر سرما بخورد، چیزی که یک موسیقیدان قبلاً یک بار گفته بود. این ارتباط برای او چگونه بود و آیا برای شما هم همین طور است، آیا شما هم چنین احساسی دارید؟
باربارا شاپیرو: در واقع تصمیم گرفتم با قهرمانی که نقاش بود کتابی بنویسم زیرا نمی توانم نقاشی کنم و عاشق هنر هستم. و به این ترتیب می توانستم وانمود کنم که یک نقاش هستم، و به درون او بروم [کتاب به صورت اول شخص است]، و سعی کنم جهان را آن طور که یک نقاش می بیند ببینم، نه اینکه چگونه یک نویسنده آن را ببیند. بنابراین آغاز کردم به فکر کردن در خصوص نور و تأثیرات آن، آنچه که یک نقاش می بیند، و آن چشمانم را باز کرد و به من یاری کرد جهان را به گونه ای دیگر ببینم. اما من بسیار تحت تأثیر هنر هستم، همواره بوده ام. و من آن را، امیدوارم، برای قهرمان داستان به ارمغان آوردم. این احساس که، می دانید، کسی در حال ایجاد چیزی در جهانی سه بعدی است که شما بیان آن را دریافت می کنید، و شما به عنوان یک بیننده از آن احساس می گیرید، زیرا نقاش در حالی که نقاشی می نماید احساساتی دارد، و برای من این طور است.
فرانسیس مک گاورن: بنابراین، ما می بینیم که شباهت هایی بین هنرمند و نویسنده وجود دارد…
باربارا شاپیرو: بله، آن ها بسیار شبیه به هم هستند!
فرانسیس مک گاورن: … اما این نیز فرق دارد. می توانید در خصوص آن بیشتر صحبت کنید؟
باربارا شاپیرو: شباهت اصلی کل ایده هنرمند سخت کوش است که کوشش می نماید شناخته گردد، و کل این موضوع ارزش از کجا می آید و چگونه به دست می آید؟ ما حاضریم برای رسیدن به رؤیاهای خود از چه چیزی صرف نظر کنیم؟ هر شخصیت در کتاب با خط مبهم خواستن چیزی و کاری که برای به دست آوردن آن می خواهد انجام دهد یا از آن دست بکشد، روبرو می گردد. و کوشش برای شناخته شدن به وسیله نویسندگان، هنرمندان، رقصندگان، بازیگران احساس می گردد. هر زمینه خلاقانه ای که افراد بیشتری این کار را بدون پول انجام می دهند، به طوری که رقابت فوق العاده تنگ است. بنابراین همه ما یک مبارزه مشابه را تجربه می کنیم.
فرانسیس مک گاورن: چیزی که شما گفتید به من یادآوری کرد که نوشتن به نوعی مانند ایجاد یک اثر جعلی است، کوشش برای ایجاد چیزی، که قبلاً صورت گرفته است، اما به روشی متفاوت و منحصر به فرد.
باربارا شاپیرو: خوب، تئوری من این است که به لحاظ نظری فقط یک داستان وجود دارد که می توانید بگویید. این چیزی است که من در کلاس هایم تدریس می کنم. و آن یک داستان این است: اتفاقی در زندگی یک شخصیت می افتد و زندگی آن ها را به هم می ریزد. سپس آن ها یک استراتژی برای حل آن مشکل ارائه می نمایند. و همان طور که کوشش می نمایند و به هدف خود می رسند، دچار مشکل، مشکل و مسائل بیشتر می شوند. و سپس در سرانجام، یک رویداد بزرگ وجود دارد، و شما فکر می کنید این بدترین چیزی است که ممکن است برای آن ها اتفاق بیفتد. اما پس از آن شخصیت باربارا شاپیرو در خصوص چیزهایی که در داستان یاد گرفته اند و اینکه چه کسی هستند، تصمیم می گیرد که داستان را به سرانجام برساند. و اگر شخصیت تصمیم درستی بگیرد، سرانجام خوشی خواهد داشت. و اگر آن ها تصمیم اشتباهی بگیرند، این یک تراژدی است. بنابراین، من فکر می کنم، به جز نوشتن تجربی، همه ما یک کار را بارها و بارها انجام می دهیم. ایده این است که داستان منحصر به فرد خود را روی آن اسکلت آویزان کنید و صدایی را ارائه دهید که از درون آن اسکلت می آید که با صدای دیگران فرق دارد. بنابراین، می توانید بگویید که همه ما در حال جعل داستان اصلی هستیم.
کتاب جاعل هنر اثر باربارا شاپیرو انتشارات کتاب کوله پشتی
64,000 تومان
مشاهده و خرید
منبع: دیجیکالا مگ